سهاسها، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 2 روز سن داره

.

يك سال ديگه هم گذشت

نفس مامان يك روز به پايان سال مونده... سالي كه نوروزش بهترين نوروز عمرم بود با وجود تو... سالي كه ثانيه به ثانيه اش پر از شكر خدا بود به خاطر حضور تو... سالي كه تو زبون باز كردي و منو مامان صدا كردي و اينگونه شد كه منم روي بهشت پا گذاشتم... امسال نوروز هفت سين نداريم.... به خاطر فوران حس كنجكاوي دخملي و به خاطر حفظ ارامش ماماني از چيدن سفره هفت سين معذوريم... اما كاش ميشد باشه دخمل من اين روزا به خاطر هر كاري كه ميكنه حتي شكستن يه ليوان خودشو تشويق ميكنه و ميگه : اپري ماشايا يعني افرين ماشالا... يعني ميخوام لهش كنم اين روزا     دختركم... روزگار به مرادت   ...
28 اسفند 1392

هفده ماهگي

گل مامان هفده ماهگيت مبارك دراستانه ورود به ماه هجدهم زندگي، زيباترين ها رو برات ارزومندم عروسكم. و اما بعد: دندان ششم و هفتم هم جوانه زد ... اونم چه اومدني.... اينبار دخملي مهربون و صبور من چنان از درد لثه و دندان بي قرار شده بود كه به جاي بوس كردن و ناز كردن هميشگي عروسكاش، اونا رو اورده بود و با مشت ميكوبيد توي سرشون . و من نميدونستم چه كنم با اين همه بي قراري روزانه و شبانه . دوباره سرماخوردگي: نميدونم دوباره چي شد كه سرما خوردي و بعد يه هفته هنوزم داري باهاش دست و پنچه نرم ميكني... خدا كنه خيلي طولاني نشه اين بار. وبلاخره عكس: هورااااااا بلاخره دوربين به دستم رسيد و تونستم يه عكس خوشگل از دخملي بگيرم... البته ...
6 اسفند 1392
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به . می باشد